غزل مناجاتی با خداوند
کو یک نفر که یاد دل خستگـان کنـد؟ یا لا اقــل حــکــایت ما را بیـان کند من زیر بـار معصیـتم ضعف کرده ام دستی کجــاست تا مدد نـاتـــوان کند تب کـردم از مرور گـناهان کوچـکـم کو آتشی که خجلت ما را نـهان کند؟ ما بی سلیقه ایم، تو حـاجات ما بخواه ورنه گـدا مــطالبه ی آب و نـان کند آتش میاورید که اشکـم مـرا بسوخت کار شــرار نـار تو، آب روان کنـد ما را مران ز خویش چرا که زمانه راند حاشا که دوست کار زمین و زمان کند شبهــا مرا برای خودت انتـخاب کن فرصت مده که دیگری ام امتحان کند |